بیا بار دیگر «خالص» باش

معلّم نمایی که می خواهد بنویسد، شاید که تخلیه درونی شود و شما هم با او همنوا شوید، شاید هم نه

بیا بار دیگر «خالص» باش

معلّم نمایی که می خواهد بنویسد، شاید که تخلیه درونی شود و شما هم با او همنوا شوید، شاید هم نه

بودن در قامت معلمی، شاید شایسته ی هر قشری نباشد و من کمینه هم شاید از همان دسته مردم باشم ولی مطمئناً نوشتن _البته اگر سواد اوّلیه را دارا باشیم_ ، خصلتی عمومی است و خوشبختانه من در این مورد استثنا نیستم
نوشتن، به معنای واقعی کلمه خوب است، روح آدمی را refresh می کند و رخت جدیدی به تنش می کند، البته اگر این کلمات به همان تازگی نوشتنشان، گیرا و مفید الفایدة هم باشند
وگرنه نوشتن می شود اسارت کلمات و بی جان کردن این پرنده ی احساسات...
همین را خواستم بگویم فی الحال...

۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

احساس

 -نمی دانم با کلمات بیان کنم، یا اصلاً می شود که با کلمات بیانشان کرد؟ این دو آیا مگر از یک دنیا اند که حال یکی شان بخواهد دیگری را توصیف کند؟

احساس

به همین سادگی بیان شد...؛ دریغ از اینکه لطف کند ذرّه ای از آن حس را بهتان منتقل کند، در پنج حرف و یک کلمه می گوید و کلک اش را می کند.
امّا آیا خود احساس به همین راحتی ها ول می کندت؟
مگر یک موسیقی که با روح و روان ات بازی می کند [البتّه اگر اعتقادی به روح وجود داشته باشد :) ] ، فقط با همان یک بار شیفته شدنش، رها می شود؟
یا آن بوی خوشی که تو را یاد مادرت [خواه وطن ات باشد، خواه آن گران مایه جانی که تو را زاد] میندازد، مگر برای چند ثانیه است که بیاید تو را مغروق آن همه افکار و خاطرات تلخ و شیرین کند و برود پی کارش؟!
یا آن آغوش گرم
و یا این غذای محبوب؟
از احساس بد نمی گویم که خاطرتان را بخراشد [گرچه احساس بد هم خوب است...]
کلمات نقش کدام یکی از این ها رو خوب بلد است درآورد؟!
شاید هم من دارم سخت می گیرم، نمی دانم؛
همین که آمده ام چنین اراجیفی گفتم از او و در عین حال، تک تک واج هایش را برای طنّازی احساس نیاز داشتم، خودش کم لطفی ای بوده در حقّش،
نمی دانم.

On the Nature of Daylight

  • احسان غلامی متکی
  • ۰
  • ۰

📝تحلیل شخصی فیلم سینمایی«روزی روزگاری در هالیوود » Once upon a time in Hollywood:
نهمین فیلم بلند کوئینتین تارانتینو، که در افتتاحیه جشنواره بین‌المللی فیلم کن ۲۰۱۹ پخش شد، بالأخره کیفیت Web-dl و Blue ray در دسترس همگان قرار گرفت... برعکس سایر فیلم هایش، این فیلم میزانسن و صحنه پردازی متفاوتی داشته و به زندگی سینمایی دو بازیگر و بدلکار ( که به ترتیب نقش آن دو را لئوناردو دی‌کاپریو و برد پیت اجرا کردند) در دهه های شصت و هفتاد میلادی در امریکا پرداخته...
گذشته از نقدهای عموماً مثبت منتقدین روتن تومیتو (Rotten Tomato) و متاکریتیک(Metacritic)، برخی منتقدان دیگر و مردم، فیلم را فاقد محتوای و مضمون خاصی در نظر گرفتند، در حالی که می بایست دید که از این جور فیلم ها که به زندگی پر زرق و برق بازیگران در اوج طلایی هالیوود می پردازند، می بایست چه انتظاری داشت؟!
گذشته از بازی درخشان برد پیت و لئوناردو دی‌کاپریو، بایستی در نظر گرفت که گذشته از این اون دوتا شخصیت (ریک دالتون و کلیف بوث) غیرواقعی بودند و اون اتفاق بیست دقیقه آخریش ساخته ی ذهن انتقام جوی تارانتینو بود[ دقیقاً همون اتفاق خیالی که تو فیلم «حرومزاده های لعنتی» درست کرده بود و عملیات خیالی Kino( که به آلمانی میشه سینما!) از هیتلر و نازی ها انتقام دل چسبی می گیره!]
و در واقع اون سه تا هیپی های جوان در یک جنایت دیگر که همون ۹آگوست ۱۹۶۹ بود شرکت داشتند و اون شارون تیت که ۸.۵ ماهه باردار بود را به همراه سه مهمانش به قتل رساندند....[بگردید داستان اون حادثه پیدا میشه]
در واقع تارانتینو با ساختن اون داستان خیالی اش خواسته یک دقه دلی و انتقامی از اون سه تا هیپی ها گرفته باشه....و این داستان را چنان دل چسب و تقریباً اسپاگتی طور(!) ساخته که مخاطب اصلا یک ثانیه هم در نظر نمی گیره که اصلا این واقعه اتفاق نیفتاده و عملاً تلخی اون واقع رو از خاطر می بره و از این لحاظ می بایست کارگردان را تحسین کرد.
گذشته از این فیلم سکانس های درخشان دیگری هم داشته که الحق و الانصاف نمی بایست از آنها هم گذشت... .
در کل فیلم، یک فیلم با یک داستان نیمه جذاب که با درخشش و نبوغ جنون خواه تارانتینو به زیبایی به مخاطب داده میشه.
⁦🖋️⁩احسان غلامیپوستر فیلم

  • احسان غلامی متکی
  • ۰
  • ۰

درد

پیشتر با دوستی قدیمی هم صحبت شدم که چندی بود ازش بی خبر بودم و این دیدار دوباره، هیجانی در هردویمان به وجود آورد که تا چند روزی موضوعات متنوعی ای را مشتاقانه با هم به گفت و گو می‌پرداختیم...
یکی از همان موضوعات، انسان و هستی اش بود
اینکه چه ایم؟ و برای چه ایم؟
گرچه قبل آن موضوع ، بحث های مهم بسیار کردیم ولی این بحث، از همه مهمتر بوده و هست.
من پیش قدمی کردم و گفتم، محبّت
آری، غیر آن همه پوچ و بی معنایند، اگر هدف آفرینش غیر محبّت آفریننده به آفریده اش و آفریده به آفریده اش باشد، هستی به ذات باطل است...
امّا در ما لیاقت این محبّت بوده؟ این بار امانت در قامت ما زیبنده تر بوده یا سایر موجودات؟
{چون پرودگارت به فرشتگان گفت: من برآنم تا در زمین، جانشینى قرار دهم؛
فرشتگان گفتند: آیا کسى را در زمین قرار می دهى که در آن فساد کند و خون‏ها بریزد؟ در حالى که ما با حمد و ستایش تو، ترا تنزیه و تقدیس می کنیم. خداوند فرمود:
 همانا من چیزى می دانم که شما نمی دانید.}

و حال که به این إِنِّى أَعْلَمُ که رسیدم، شعله ی عقلم بیشتر برافروخته شد و بانگ برآوردم که این چه رازی است که همه را سرگشته و حیران کرده؟؟
چه مصلحتی در پیدایش این بشر بوده؟ آخر این بشر را چه به عین الیقین و قربة الی اللّٰه وقتی تا مصیبتی بر او وارد می گردد، چشم رو همه‌ی ارزشهایی که قبلاً به آن ایمان داشته، می بندد و پیشه نسیان گری توشه می گیرد؟
حقّا انسان و نسیان شایسته یک دگرند...

آری فراموشی و کتمان آن " أ لست بربّکم" ، تیشه می زند به ریشه همان راز مهر و موم گشته...
و آنجاست که برمی گردم به خودم می گویم ما غرک بربّک الکریم؟
به راستی این اسب لجام گسیخته ی اختیار تا کی می خواهد بتازد و تاوان آن را نه تنها خود بلکه همه‌ی اطرافیان بدهند؟
زمین که بماند، دیگر توان ندارد که آهی بکشد، چه برسد به عزیزان عزیز تر از جانمان که با کردار بی محابای مان از خود دور و رنجور می کنیم و دل شکسته 
و بدا به حال ما که دل را بشکنیم
دل عزیز است و منزل آن دلدار
حال که بشکند گرچه عزیزتر می شود ولی درد را هم مونس دل می کند...
اِنَّ اللهَ فِی قُلُوبِ المُنکَسرَه

آه بلی، درد !
لیاقت ما همان داشتن درد است...درد تلخی دارد لیک تلنگری است که به آدمی می گوید که خود را دوباره دریاب.. چه را فراموش کردی ای والا نشین عرش ملکوت ؟!
بلی درد دوری، همان راز ست و گرچه رنجی ست همیشگی بر دوشمان ولی هماره به یادمان می آورد که که بودیم و به کجا می رویم، آنوقت است که اگر متذکر شویم، مشتاق تر نیز هم،

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق«مولوی»

 
و چه اشتیاقی زیباتر از دیدار دوباره سرچشمه ی دردمان؟

 

 

و آن وقت است که آفرینش معنا دار خواهد شد.

  • احسان غلامی متکی
  • ۰
  • ۰

سلام
یا درود [نمی دونم هر کدوم که صلاح می دونید :) ]
برعکس دیگران نمی خوام زیاد مقدّمه رو کشش بدم [یا به قول دوستان ادبیاتی، اطناب کلام نمایم!] فعلاً هم نمی خوام لفظ قلم صحبت کنم، گرچه بعداً شاید ازش برای تفت دادن ذرّه احساساتی که غلیان کرده و کلمات یاریم نکرد، استفاده کنم...!
من، اگر می پسندید، احسان غلامی ام؛ یه دانشجویی که بعد هزاران فراز و نشیب شده دانشجو از نوع دانشجومعلّم...
[ باشد که آموزگاری خوبی شوم و خداوندگار مرا یاری دهد!🤞]
-هدفم از وبلاگ نویسی چی بوده؟؟
نمی دونم، شاید فک کردم بتونم بعد چند سالی که می نوشتم و شاید هم از ذوق بوده یا ذوق مرگی، بیایم یه مشت حرف و اراجیفی که به خیال خودم "هنر ادیبانه سخن پراکنی" است برایتان بنویسم...شاید هم مفید باشه، شاید هم نه
البته فعلاً که چیزی این بالا Load [ بسیار پوزش می خواهم از پارسی بانان گرانمایه جان;) ] نمیشه، زور زدن هم فایده ای نداره؛ به احساسات باید فرصت جان گرفتن داد، اون وقتی که پر و بال گرفتند و روح و جان آدمی رو رنگی کردند، می‌شه همون موقع اونا رو اسیر کلمات کرد تا با بال بال زدن در قامت قفس کلام برای دیگران نشاط مصنوعی فراهم کند، همانند آن قناری فسرده جانی که گهگداری برای صاحبش یا آدمیانی که بر فرض مثال مهمان صاحب خانه شدند، می خواند... .
ولی حالا که چی؟ تمام زورم همین بود؟؟ شاید... گرچه این ویدیویی که ضمیمه این متن کردم بتونه تقلید خوبی باشه برا یه شروع خوب [اگه سلیقه تون گرفت، ببینید :)) ]https://youtu.be/BBEjLKG1tt4
.
.
.
فک کنم زمان دیگه ای بشه یه متن قوی ای تری بنویسم، ولی خب who knows ...!

  • احسان غلامی متکی
  • ۰
  • ۰

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

  • احسان غلامی متکی
  • ۰
  • ۰

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

  • احسان غلامی متکی